حقیقت عشق
من از نهایت شب حرف می زنم من از نهایت تاریکی و از نهایت تنهای شب های خود اگر به خانه ی من آمدی برای من ای مهربان ! چراغ بیاور و یک دریچه که از آن به ازدحام کوچه ی خوشبخت بنگرم ….
نظرات شما عزیزان:
گاه مي انديشم
مي تواني تو به لبخندي اين فاصله را برداري
تو توانايي بخشش را داري
دست هاي تو توانايي آن را دارد
که مرا
زندگاني بخشد
چشمهاي تو به من مي بخشد
شور عشق و مستي
و تو چون مصرع شعري زيبا ،
سطر برجسته اي از زندگي من هستي ...
او هــم آدم اســت...
اگـر دوســتت دارم هــایـــت را نــشنیده گـرفــت...
غصــه نخــور...
اگــر رفــت...
گریـــه نکــن...
یــک روز چشمـــان یــک نفـــر عاشقـش می کــند...
یــک روز معــنی کـم محــلی را مـــیفهمد...
یــک روز شکــستن را درک میــکند...
آن روز مــیفهمد آه هــایی کــه کــشیـدی از تــه قلـــبت بـــوده...
میفـــهمد شکستــن یـــک آدم تــاوان سنـــگینی دارد...
Power By:
LoxBlog.Com |